هر عاقلي ز فكر تو ديوانه مي شود هر عاشقي ز عشق تو مستانه مي شود
بي نام و بي نشان تو ، در شهر آشنا هر آشنا به لحظه اي بيگانه مي شود
در شهر انتظار ، اگر روزي بگذري جانها به گرد شمع تو پروانه مي شود
چندانکه دور مي شوي از ما عزيز دل دلها ز داغ هجر تو غمخانه مي شود
باز آ . در اين ديار كه هر زلف موي تو با دست عاشقانه ي ما شانه مي شود
گر خارج از دیار مرا نیک بنگري تشييع جان عشق غريبانه مي شود
يك كاخ سر برآورد از خاك هر كجا چندین هزار خانه اي ويرانه مي شود
وانگه در آن دیار ، غریبانه صد هزار انسان بی گناه که بی خانه می شود
ما را گذشت طاقتي ،يارا تو را به كي لبريز ، صبرت از سر پيمانه مي شود
اين نکته ای كه گفته(ضيا)يك حقيقت ست- اما براي عدّه اي افسانه مي شود
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 137
تاریخ : شنبه 13 شهریور 1395 زمان : 12:01 |
نظرات (0)