جز روي تو روي دگري درنظرم نيست غير از سر كويت به سرايي گذرم نيست
عاشق شده ام بر رخ زيباي تو اكنون زيبه ترازاين چهره ي ماه و قمرم نيست
مجنون توأم من،همه افكار مني تو ازياد تو خواب شب و روز وسحرم نيست
بي تو نتوانم كه در اين خانه بمانم از سرزنش خلق مرا برحذرم نيست
دیوانه ستايش كندم، نيش زند خويش بيگانه زند طعنه كه عقلي به سرم نيست
هرچندكه تنگ آمده ام زين همه سختی خواهم كه روم حال چو راه مفرم نيست
راه تو شناسم به همه عمر نه ديگر آماده بسويت شده ام بال و پرم نيست
جان تو (ضیا) گر ز غمِ یار بمیرم انگه شوي اگه كه به عالم خبرم نيست
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 156
تاریخ : شنبه 13 شهریور 1395 زمان : 13:25 |
نظرات (0)