كونگاري كه مرا عاشق خود يك آن كرد دل زمن بردوخود ازديده من پنهان كرد
خواب بودم كه به روياي من آمد به شبي تا شدم باخبرش رفت و مرا نالان كرد
نا گهان آمد ، نا گاه به يكباره برفت خواب روياي مرا با سفرش پايان كرد
انتظارش بكشيدم كه دگر باز آيد نآمده در غم خود چشم مرا گريان كرد
من كه ا زحالت خودماتم و مبهوت هنوز كه چرا با من بيچاره نگار اين سان كرد
رفقا ، حق بدهیدم که بنالم از او ستم اينگونه كِه درحق كسي بتوان كرد
بي خبر آمد ، با بيخبري رفت، كه رفت به فقط خانه ي جان ودل من ويران كرد
گفت بنشين به كنون منتظر من ميباش هردم اينگونه مرا تا به ابد زندان كرد
هر زمان منتظرم تا كه در آيد شايد گويي اينگونه مرا منتظرش هر آن كرد
داشتم کاش که عمر نبی نوح به دست اي دريغا نتوان زندگي چندان كرد
شود آخر (به خدا) خواب قشنگم تعبیر تا كه پایان به دگررنج وغم وهجران كرد
سرّ دل کرد (ضیا) از همه پنهان عمری عمر او تا به سر آمد همه را عنوان كرد
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 242
تاریخ : شنبه 27 شهریور 1395 زمان : 17:33 |
نظرات (0)