يك بيابان، يك سپاهي، دشمن خونخواربود درمقابل،يك حسين هم بي كس وبي يار بود
سوي ديگر در درون خيمه اي نيمه فراز يادگار شاه دين در بستر و بيمار بود
در كوير گرم و سوزان بود ، بدتر آندمي كز عطش در خيمه ،طفلي هر زمان بيدار بود
بيشترميسوخت دلهاي جهان زآن لحظه اي گُشته روي دست بابا كودك شيرخوار بود
در غم تنهايي فرزند زهراي بتول اهل و بيت مصطفي را ديده اي خونبار بود
در ميان قلب دشمن ظهر عاشورا مدام يك تنه آن تشنه لب درجنگ و درپيكار بود
هر چه ظهر واقعه نزديك مي شد بر حسين چهره اش گلگون تراز گل، هردم و هر بار بود
خورده بودآن دشمن خونخوارخون يك سپاه باز تشنه بهر خون آخرين سردار بود
سر جدا كرد از قفا از پيكر سردار دين اين شقاوت واقعا" خارج ز هر افكار بود
بهر وصف كربلا قادر به اين يك جمله ام آنچه بگذشت آنزمان بالاتر از ايثار بود
كاش هرگز كربلا برپا نمي شد هيچگاه گرچه آن رخداد در يك پرده ي اسرار بود
ياري حق گر نبود از بهر زينب اي (ضيا) (ما رأيت الا جميلا) گفتنش دشوار بود
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 439
تاریخ : یکشنبه 11 مهر 1395 زمان : 23:23 |
نظرات (0)