به نام خدا
مرغ عاشق طاقت و تاب قفس دیگر نداشت
هم به پروازی دوباره او هوس دیگر نداشت
بود تنها مرغک بیچاره یک عمری به حبس
حال ،بیرون قفس هم هیچ کس دیگر نداشت
بود بی آب و غذا با مرگ صیادش چنان
خوردنی یک ذرّه حتّی خاروخس دیگر نداشت
مثل یک زندانیِ در بندِ بی حال و خبر
بادصبح هم یک خبر از اوی پس دیگر نداشت
مثل آن قایق که در طوفان دریا شد اسیر
گشت حیران راه پیش و راه پس دیگر نداشت
مرغ عشق اینجاو یوسف بندعشق آنجا غریب
او هم غیر از خدا فریاد رس دیگر نداشت
عاقبت با ضربه ای زد بر در محبس (ضیا)
باز شد درب قفس اما نفس دیگر نداشت
www.ziaz.irضیاالدین زین الدینی(ضیا)
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 393
تاریخ : شنبه 03 تیر 1396 زمان : 8:13 |
نظرات (0)