پسر کوچه بود سرگردان
مثل آهوی راه گم کرده
گاه در جویِ آب با این وهم
که توی بِرکِه ماه گم کرده
متلاشی شد آرزوهایش
مثل آن خرمنی که باد زده
غرق می شد درون رویایش
مثل افیونی مواد زده
سر و وضعی خراب و شوریده
گویی هم غار ابن ادهم بود
چه کسی بودو با چه پیشینه
عقب زندگیش مبهم بود
حس انسانی ام به من می گفت
کمکش کن هوا که شد تاریک
عقل محتاطِ من که می ترسید
گفت نه نه مشو به او نزدیک
به کدامین مسیر باید رفت
وقتی بین دو راه می مانی
شوی تسلیم عقل یا احساس
خیر و شرش اگر نمی دانی
این مثال جنین در رحم است
که دم آمدن ضعیف شود
کمک قابله شود لازم
گرچه دستان او کثیف شود
عقل و احساس را بهم آمیز
برو نزدیک ،یک سوال بپرس
روبرو گردی گرچه با خشمش
ولی باشد از او تو حال بپرس
دانش آموز درس انسانی
در کتابت پی چه می گردی
بخشی از یک علوم انسانی
درهمین است پی که می گردی
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 341
تاریخ : سه شنبه 04 دی 1397 زمان : 15:34 |
نظرات (0)