از غم هجران تو اي ماه زيبايي من موج خيزد در دل چشمان دريايي من
اشك چشم و آه دل، درياي غم با ناله هاست هم نشين و مونس شب هاي تنهايي من
آنقدر اشك از دو چشمان ريختم از هجر تو تا كه نابينا شد آخر چشم بينايي من
دل پر از عشق است اما در درون سينه ام باچه سختي مي طپد اين قلب دنيايي من
قوه ي جسمي و روحي سر نهاده رو به ضعف نيست ديگر مثل سابق هوش ودانايي من
فصل پيري آمده فصل جوان بگذشت و رفت كس نمي بيند دگر آن شور غوغايي من
من كه جزعشقت ندارم عشق دیگرپس چه روي بر زبان مردمان افتاده رسوايي من
رخ عيان كن تا كه يك عالم بداند اين زمان عاقبت تعبير شد آن خواب رويايي من
راحتم كن از خيالاتم به من گو يك كلام ديده كي بيند تو را اي يار هر جايي من
غم مخور آخر (ضيا) چون باز مي گردد دگر عاقبت از پرده آن يار تماشايي من
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 229
تاریخ : سه شنبه 02 شهریور 1395 زمان : 19:08 |
نظرات (0)