كاش يكبار دگر يك سحري مي آمد تا كه از سوي نگارم خبري مي آمد
تاكنون چرخ زمان بوده ومي بودچنين بعد ايام محرم صفري مي آمد
شجر باغ نبوت به امامت برسيد به عيان هر دم از آن هم ثمري مي آمد
نا اميدي همه عالم بگرفت ، اما ديد ناگه از دامن نر گس بشري مي آمد
مثل آن معجزه اي بود كه ديدند همه بر سر دامن مريم پسري مي آمد
ليك ناگه ز نظر گشت نهان آن دلبر چون برايش همه دم يك خطري مي آمد
بگذشته ست خطرها به كنون،منتظرم وقت آنست كه بر من ،گذري مي آمد
ترسم آخر كه نبينم رخ نيكوش(ضيا) كاش اين لحظه به چشمم،نظري مي آمد
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 349
تاریخ : چهارشنبه 03 شهریور 1395 زمان : 8:32 |
نظرات (0)