دلم از هجر فراق تو خراب است هنوز ديده ي منتظرم غرق در آب است هنوز
ز آتش عشق تو در خانه ي ويران دلم مجمري گشته كه اندر تب و تاب است هنوز
بگدازد دل وجان و همه ي تار و پُودم سينه هم بر سر اين شعله كباب است هنوز
تا كه نيرو ست مرا گردم اندر طلبت چونكه عمرم همه دم روبه شتاب است هنوز
تشنه جان گيرد اگر در طلب آب رود جان فدا کردم و چشمم به سراب است هنوز
رخصت ای یار بده تا که بنوشم قدحی زین سبویی که درآن شربت ناب است هنوز
رخ زيباي تو بر ديده ي بيدار رود ورنه كي بيندوآن دیده كه خواب است هنوز
دل من پر شده از عشق ولی در عجبم باز در ديده ي چرا پرده نقاب است هنوز
با وجودي كه(ضيا)گفت به تو راز دلش گويي محرم نيم و بر تو حجاب است هنوز
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 151
تاریخ : چهارشنبه 03 شهریور 1395 زمان : 10:00 |
نظرات (0)