عاشقان مژده كه امشب به جهان يار آمد غنچه ي نرگسی بر دامن گلزار آمد
زده اند حلقه به گردش، متحير همگان عجبا غنچه ي نشكفته به گفتار آمد
به كناري بز نيد آنچه گهر بوده و هست گوهر ناب گران قيمت بازار آمد
نزد آن گوهر ناياب كه آمد اكنون هرچه درُ و گوهري بوده دگر خوار آمد
همه آييد تماشاي رخ زيبايش به جهان يوسف مصري به دگر بار آمد
شد خبردار چو يوسف ز رخ مه رويي به سراسيمه و تعجيل به ديدار آمد
نيك رويي كه جمالش ز زليخا دل برد حال او نيز بر آن چهره گرفتار آمد
هيچ حسني نرسيده ست به حسن يارم گر چه مه روي به هر دوره اي بسيار آمد
فرق بوده ست نكو روي مرا با دگران هر نكو روي بر اين گفته به اقرار آمد
گفت پيري كه منم عاشق آن خال سياه كه به روي لب آن يار پديدار آمد
اين نه عشق است تورا پير جماراني من هر كه بر خال لبش چون تو گرفتار آمد
اي (ضيا) جمع نما اين غزل امروزت كه اذان گفته شده لحظه ي افطار آمد
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 148
تاریخ : چهارشنبه 03 شهریور 1395 زمان : 11:15 |
نظرات (0)