حديث عاشقي هم يك حكايتي باشد كه حرف آن به زبان خوش روايتي باشد
هرآنچه طول كشد قصّه عاشق ومعشوق ولي به عاقبت آ ن را نهايتي باشد
هميشه عاشق پول و مقام وثروت وجاه كسي نبوده مگر بي كفايتي باشد
دلي كه عاشق دنيا شود ، شود گمراه مگر به معجزه آن را هدايتي باشد
كنون كه عشق حقيقي وراي هرعشقي ست چه بهتر است كه عاشق ولايتي باشد
مگير دست كم آن دلبر بيابانگر كه او ز بهر خداي تو آيتي باشد
گمان مكن كه رها كرده است تو را اكنون ز سوي او به تو هر دم حمايتي باشد
هميشه قصد من از يار و دلبر و معشوق تويي و اين همه اسماء كنايتي باشد
(ضيا) ، شود به نگاهت عيان رخش آخر اگر ز جانب اويش عنايتي باشد
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 152
تاریخ : چهارشنبه 03 شهریور 1395 زمان : 11:42 |
نظرات (0)