درآ، به ديده كه از دل نرفته اي يارا اگر چه بُرده اي از ياد خاطرمارا
اگر دوباره رخت روی دیده ام اُفتد نمي دهم به بهايش تمام دنيارا
ازآن زمان كه تو را ديدم و پسنديدم ز هجر روي تو دادم دو چشم بينا را
ز بس به ياد تو آمد ز ديده گوهر اشك گرفت سيل سرشكم كوير و صحرارا
جرقه اي كه ز عشق تو زد شرر به دلم كنون به شعله اي باشدكه سوزداعضارا
چگونه باشم وعاقل دراين زمانه كه چون خيال روي تو ديوانه كرده دانا را
بیا ز پرده به اکنون كه نيست درتن من توان آنكه كِشم انتظار فردارا
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 134
تاریخ : چهارشنبه 03 شهریور 1395 زمان : 15:49 |
نظرات (0)