يارا رخ تو بهر خدايم چه آيت ست ديدار چهره ي تو برايم عبادت ست
در محضر تو گر كه به روزي رسم حضور يك گوشه ي نگاه تو من را كرامت ست
هر گز نمي رسم به تو چندانكه مي روم بين من و تو یار ، مگر چه مسافت ست
من تاب آن نداشته تا ، بشنوم ز تو ما بین ما که فاصله ها بي نهايت ست
جز راه تو هرآنچه كه ره بوده گمره يست تنها ره تو هست كه در آن هدايت ست
بیراهه من نمی روم از راه مستقیم از جانب تو گر كه مرا يك حمايت ست
يك سر به ما بزن تو ز احوال ما بپرس در هر زمان كه بر تو زمان فراغت ست
من راضي ام ز دست تو با اين همه فراق اما دل من از تو به حال شكايت ست
جز تو مرا نبوده دگر ، يار ديگري اين است مرام عشق بجز اين خيانت ست
در اشتباه نيفتم اگر بينمت دمي دارم خبر كه روي تو را يك علامت ست
گويم كه از فراق تو حالم دگر شده چندانكه خويش ندانم چه حالت ست
تا اندرون پرده اي ، دنيا همين بود آيي برون ز پرده ي غيبت ، قيامت ست
در هر نماز خويش دعا كن بسوي ما زيرا كه بر دعاي شما يك اجابت ست
اين داستان عاشقي هم بس حكايتي ست اين گفته را كه گفته(ضيا)يك اشارت ست
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 145
تاریخ : شنبه 06 شهریور 1395 زمان : 9:02 |
نظرات (0)