بر در عرش خدا واقعه ي محشر شد چونكه بين در و ديوار گلي پر پر شد
آن دري راكه نبي حلقه ي آن مي كوبيد سوخت در آتش ناداني و خاكستر شد
زآن مصيبت كه بدستان ستم انجاميد سر نوشت همه عالم به سوي ديگر شد
سرنوشتي كه درآن لحظه ي عمر نه زياد چادر خاكي مادر به سر دختر شد
ديدچشمان جهاني كه به يك لحظه چطور در و ديوار به خون بدني احمر شد
سينه اي را كه نبي بوي جنان زآن طلبيد پيش چشمان علي پاره ز ميخ در شد
به سماء رفت فغان گل طاها از درد موج خون از غم او در دل پيغمبر شد
رفت از دار جهان پاره ي قلب نبوي علي آن پس به دگر بي كس و بي ياورشد
ديد آن جمع كم شيعه در آن غربت غم آن شب از اشك علي تربت زهرا تر شد
در دل شهر پيمبر چه غريبانه (ضيا) در دل خاك نهان ، دختر پيغمبر شد
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 459
تاریخ : دوشنبه 08 شهریور 1395 زمان : 9:06 |
نظرات (0)