مطمئن هستم كه هستي روي اين دنيا ودهر من نمي يابم تو را چندان كه گردم گرد شهر
باز گرد برخانه اين رودخانه را آرام نيست پر خطر باشد شنا در روز طوفاني به نهر
گر ز دست ديگران رنجيده اي ديگر چرا رخ ز من مي گيري و اينك كني با من تو قهر
نيستم من قهر با تو ، صلح هستم صلح باش ورنه مي بيني ز هجرت نوشم آخر جام زهر
اشك هجرت آنقدر غلطان بود در ديده ام كآن شده درياكه پيدا نيست آن را عمق و قهر
گر نباشد باورت بنگر (ضيا) را و ببين گردي چشمش شناورگشته چون كِشتي به بحر
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 227
تاریخ : دوشنبه 08 شهریور 1395 زمان : 14:03 |
نظرات (0)