عشقِ معشوق نهاليست كه روييدنيه هر خطا از كرم اوست که بخشيدنيه
چيدن گل ز گلستان چه بود سود مرا بوسه از روي لب يار فقط چيدنيه
من نديدم رخ يار از دگری بشنيدم خالي بر روي لب اوست كه بوسيدنيه
باده بسيار بود در كف هر بي خردي فقط آن باده ي او باده ي نوشيدنيه
قد و بالاي نگار آمده بر سرو قياس چه قياسي ست كه اينگونه نسنجيدنيه
قامت او به فقط بر خود او نازد و بس غير اين هر چه قياس آمده نا ديدنيه
هر كس از قامت او يك سخني مي گويد من بگويم كه فقط قامتي ناز يدنيه
بوي پيراهن يوسف به يعقوب آمده خوش بوي پيراهن او بر همه بوييدنيه
حسن يوسف بسرچشم زليخاست قشنگ حسن نيكوي نگارم به جهان ديدنيه
انکه دیده رخ زیبای نگارم گفتای نور رخساره ی او را چه درخشيدنيه
انزمانی که کند راز و نیازی با خویش بانگ آواز خوش اوست كه بشنيدنيه
عمربگذشت(ضیا)درغم ولب خنده نداشت در ظهورش دل و لبها همه خنديدنيه
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 159
تاریخ : سه شنبه 09 شهریور 1395 زمان : 9:39 |
نظرات (0)