ديوانه دلیم و دل به دريا زده ايم ازعشق تو سر به كوه و صحرا زده ايم
در نيمه شبي به پاي آن كوه صفا بس ناله ز هجران تو يارا زده ايم
ما منتظرانيم كه در وادي عشق با نام تو خيمه اي به هر جا زده ايم
گشتيم به دنبال تو ، اما افسوس يك عمر به جاي خويش درجا زده ايم
بگرفته گلو ز بهر آزادي تو فرياد ز بس كه بر زليخا زده ايم
آنقدر زیاد است دل از آتش عشق كز پرتوي آن هميشه گرما زده ايم
سجاده ز كوه و دشت بردار و بيا در سينه براي تو مصلا زده ايم
ازبس كه عزيزما شدي درهمه عمر تصوير تو را به قاب دلها زده ايم
بازآ به ميان ما ،كه ما مثل شما دستان طمع ز مال دنيا زده ايم
بيراهه برفتيم اگر اول عمر در باقي عمر ره به تقوا زده ايم
ما را نبود فراق با يار (ضيا ) عهدی به میان خويش امضاء زده ايم
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 369
تاریخ : سه شنبه 09 شهريور 1395 زمان : 13:31 |
نظرات (0)