آرزوي ديدن رويت به دل دارم هنوز از فراق و دوريت از ديده خونبارم هنوز
تيشه ام صبراست،سنگم دردسخت اشتیاق همچو فرهادم كه بر كوهي گرفتارم هنوز
ساليان سال خوابم نيست هر شام و سحر در خيال ديدنت هر لحظه بيدارم هنوز
چهره و رويي بجز روي تو ني در خاطرم در خيالم نقش رخسار تو بنگارم هنوز
انتظارت برده تابم ،دم به دم مرگم رسد بي تو با ديدار مرگ خويش بيزارم هنوز
عمرمن بگذشت درچشم انتظاري روز وشب ليك باز م انتظار وصل و ديدارم هنوز
مطمئنم طي شود اين سختي ورنج و عذاب آيد آخر روز شادي، حال ، غمخوارم هنوز
خسته از عشقم ، به سر آمد دگر پيمانه ام دلبرا برخيز و رو كن تا كه هوشيارم هنوز
سيل اشك از ديده ي يعقوب آخر شد(ضيا) من هنوزم ديده ي غرقاب خون دارم هنوز
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 233
تاریخ : سه شنبه 09 شهريور 1395 زمان : 13:46 |
نظرات (0)