سوزيم ما ز هجرتو يارا، كه چاره نيست سازيم با فراق تو جانا ، كه چاره نيست
اين سوز و ساز ما ندهد حاصلي بدست بايد كنيم فكر دگرما ،كه.چاره نيست
گفتم: درون خانه نشستن به انتظار هرگز بها نداشته، گفتا : كه چاره نيست
برخيز ما نگارگم شده داريم اين زمان گرديم درپي اش دل صحرا،كه چاره نيست
هر چند راه پرخطر و پر مخاطر ست بايد دلي زنيم به دريا ،كه چاره نيست
آماده بهر كوي تو هستيم دلبرا اي دل برآ زسينه كه گويا،كه چاره نيست
امروز من به ديدن او دارم اشتياق اوگركه طالب است به فردا،كه چاره نيست
ما گشته ايم و باز بگرديم در پي اش هر چند او نخواسته مارا،كه چاره نيست
صد بار رفته ايم ، نديديم چهره اش بار دگر شويم مهيا ،كه چاره نيست
اي كاش عمر نوح به جان داشتم ولي پيمانه پرشده است دريغا ،كه چاره نيست
عمر ابد نبوده چو ما را كنون (ضيا) بار سفر ببند ز اينجا ، كه چاره نيست
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 139
تاریخ : شنبه 13 شهریور 1395 زمان : 11:54 |
نظرات (0)