بودمن رامرغ خوش الحان وخوش بال وپري پر كشيد و رفت از بامم به بام ديگري
مدتي را در فراقش سوختم تا ساختم آشياني را كه باشد آشيانه برتری
هر چه بنشستم كه باز آيد دوباره مرغ من انتظار آخر شد و نآمد به بامم يكسري
من ندانستم كه مرغی گر ز بامي بپرد بر نگردد گرچه ريزي دانه هاي بهتری
بهر پیدا کردنش گفتم زنم بر كوه و دشت ابتدا كوهي بگردم يا كه هر دشت و بري
اينچنين در فكر او بودم كه گشتم با خبر او گرفتار است در دامي كه نتوان بپري
تا كه صياد از وجودش بي خبر باشد هنوز سوي او بشتاب تا زآن دام بيرونش بري
گرچه مشگل باشد از او يك نشاني يافتن باش هُدهُدچون خبرداري ز هرجا بگذري
هي مكن سستي شتابي كن به مثل (برخيا) تا كه در نزد سليمان تخت بلقيس آوري
اي (ضيا) از بهر آزادي او فرياد كن تا كه يارانش به گرد خويشتن جمع آوري
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
بازدید : 546
تاریخ : شنبه 13 شهریور 1395 زمان : 13:50 |
نظرات (0)